تداوم نهضت حسيني و نقش مقاومت زنان(4)
تداوم نهضت حسيني و نقش مقاومت زنان(4)
نقش زنان در تکميل نهضت عاشورا
مهم ترين سخن، مسئله ي عاشورا و چگونگي جنگ نابرابر يزيد با فرزند رسول الله بود.
در نگاه کلي مي توان زنان عاشورايي را به سه دسته عمده تقسيم کرد:
1. زنان عاشورايي که قبل از حادثه ي کربلا نقش آفريني خود را آغاز کردند و خانواده و ديگر مردمان را تشويق مي کردند تا در کنار امام حسين در جهاد في سبيل الله حضور پيدا کنند؛ بانواني که چنين مسئوليتي را پذيرفتند، بسيارند که بعضي مستقيم و برخي غيرمستقيم به طور پيدا و پنهان در حادثه ي کربلا خود را شريک کردند؛ همچون دلهم همسر زبير، ماريه عبديه و همسر حبيب و ... که ما در ادامه به نام بعضي از آنها اشاره مي کنيم.
2. زنان عاشورايي که در کربلا حضور فيزيکي داشتند و در ضمن مسئوليت هاي گوناگوني را پذيرفته بودند که يکي از آنها تشويق همسران و فرزندان در حمايت از امام حسين فرزند رسول خدا و جانبازي در راه هدف آن امام بوده است که به نام بعضي از آنها اشاره کرديم.
3. زناني که بعد از حادثه ي کربلا به عاشوراييان پيوستند و از خود آثار ارزنده اي بر جاي گذاشتند و در تاريخ تأثيرگذار بودند.
در حقيقت عاشورا گذشت؛ ولي جبهه ي نهضت حسيني توسط اين زنان داغدار شروع به فعاليت کرد. ابلاغ پيام شهيدان از هر سو آغاز شد و ريشه ي نهضت را در دل هاي مردم استوار کرد.
اينان در فاصله اي کمتر از چهل روز سر و صدايي به پا کردند که يزيد ناگزير شد گناه اين فاجعه را به دوش ابن زياد اندازد و بعد ابن زياد هم سعي در تبرئه خود داشت؛ در حالي که قبل از آن يزيد و ابن زياد، هر دو واقعه ي عاشورا را افتخاري براي خود مي دانستند.
صحنه ي پس از عاشورا براي اين زنان به مراتب وحشتناک تر بود؛ از آن جهت که اينان ياوري نداشتند، دشمن بسيار و تسلط شان بر آنها زيادتر بود؛ زنان دست بسته و دشمن کاملاً بي باک و جسور بود.
وظيفه اي جديد
پرچم پرافتخار پيام شهادت را او بر سر دارد و ديگر زنان تحت رهبري او پيام شهادت را به شهر و روستا، کوچه و بازار مي بردند تا عاشورا همچنان زنده و جاري باشد. پيامد تلاش هاي زينب دو چيز بود که به خوبي از عهده آن برآمد: نخست انقراض حکومت آل ابي سفيان و ديگري زنده نگه داشتن خون هاي پاک شهيدان کربلا که زنان عاشورايي در پرتو شعاع هدايت زينب و انوار فروزان امامت امام سجاد توانستند اين مسئوليت را بدون کمترين ترديد و تزلزلي به پايان برسانند.
اهل بيت امام حسين و پيام رساني
1. عنصر عاطفه از قتلگاه تا قتلگاه بوده است؛ سوگواري ها، و گريه ها و ناله هاي زينب نشان اين حقيقت بوده است که حادثه ي عاشورا از عاطفه، عشق، محبت و ترحم و گريه خالي نيست. مجاهدان راه مکتب از عاطفه و عشق برخوردار بودند و دل شان براي خانواده و فرزندان پيامبرشان و نيز براي امت و مکتب مي سوخته است؛ آنها سخت دل نبودند و براي همين به حمايت فرزند پيامبر برخاستند؛ آنان اگرچه غم و اندوه خود را به نمايش نگذاشتند؛ ولي امام حسين با به همراه آوردن اهل بيت و زنان و دختران، داغ دل رزمندگان را همراه با اندوه خويش به تاريخ رساندند و به آنان فهماندند که دل آنها تا چه اندازه غمناک بوده است.
زينب کبري اولين کسي است که بعد از حادثه ي عاشورا از اين عنصر به عنوان تبليغ و اهرم فشار بر دشمنان و جذب عامه مردم براي شناخت غمنامه ي عظيم کربلا استفاده کرده است؛ لذا بزرگان، فرهيختگان، علما و دانشمندان و همچنين شعرا از عنصر گريه سود جسته و به مرثيه سرايي پرداختند تا انساني را از اين بعد عاطفي، اشباع و سرشار نمايند. ما در اينجا به بعضي از اشعار بزرگان که با الهام از زينب کبري مرثيه سرايي کرده اند، اشاره مي کنيم.
فريد الدين عطار نيشابوري(م.618) درباره ي مصائب کربلا چنين سروده است:
کيست حق را و پيغمبر را ولي
آن حسن سيرت، حسين بن علي
آفتاب آسمان را معرفت
آن محمد صورت و حيدر صفت
نه فلک را تا ابد مخدوم بود
ز آن که او سلطان ده معصوم بود
قرة العين امام مجتبي
شاهد زهرا، شهيد کربلا
تشنه او را دشنه آغشته به خون
نيم کشته سرگشته به خون
گيسوي او تا به خون آلوده شد
خون گردون از شفق پالوده شد
کي کنند اين کافران با اين همه
کو محمد، کو علي، کو فاطمه
صد هزاران جان پاک انبيا
صف زده بينم به خاک کربلا
در تموز کربلا تشنه جگر
سر بريدندش، چه باشد زين بتر؟
با جگرگوشه پيمبر اين کنند
وانگهي دعوي داد و دين کنند
کفر آيد، هرکه اين را دين شمرد
قطع باد از بن زباني کاين شمرد
هر که در رويي چنين آورد تيغ
لعنتم از حق بدو آيد دريغ
کاشکي، اي من سگ هندوي او
کمترين سگ بودمي در کوي او
يا در آن تشوير آبي گشتمي
در جگر او را شرابي گشتمي(1)
مولانا جلال الدين بلخي، عشق خود را به سيدالشهداء و اهل بيتش با اشعار زير به نمايش گذاشته است:
تا به شب اي عارف شيرين نوا
آن مايي آن مايي آن ما
تا به شب امروز ما را عشرت است
الصلا اي پاک بازان الصا
در خرام اي جان جان او سماع
مه لقايي مه قايي مه لقا
بس غريبي بس غريبي بس غريب
از کجايي از کجايي از کجا؟
با که مي باشي و همراز تو کيست
با خدايي با خدايي با خدا
اي گزيده نقش از نقاش خود
کي جدايي کي جدايي کي جدا؟
با همه بيگانه اي و با غمش
آشنايي آشنايي آشنا
جز و جزء تو فکنده در فلک
ربنا و ربنا و ربنا
دل شکسته هين چرايي بر شکن
قلب ها و قلب ها و قلب ها
آخر اي جان اول هر چيز را
منتهايي منتهايي منتها
يوسفا در چاه شاهي تو وليک
بي لوايي بي لوايي بي لوا
چاه را چون قصر قيصر کرده اي
کيميايي کيميايي کيميا
يک ولي کي خوانمت؟ که صدهزار
اوليايي اوليايي اوليا
حشرگاه هر حسيني گر کنون
کربلايي کربلايي کربلا
مشک را بربند اي جان گرچه تو
خوش سقايي خوش سقايي خوش سقا(2)
در شعر ديگري آورده است:
کجاييد اي شهيدان خدايي
بلاجويان دشت کربلايي
کجاييد اي سبک روحان عاشق
پرنده تر ز مرغان هوايي
کجاييد اي شهان آسماني
بدانسته فلک را در گشايي
کجاييد اي ز جان و جا رهيده
کسي مر عقل را گويد کجايي
کجاييد اي در زندان شکسته
بداده وامداران را رهايي
کجاييد اي در مخزن گشاده
کجاييد اي نواي بي نوايي
در آن بحريد کاين عالم کف اوست
زماني پيش داريد آشنايي(3)
حافظ محب اهل بيت پيامبر بود. آية الحق حضرت حاج شيخ جعفر مجتهدي به حافظ علاقه ي شديدي داشت و مي فرمود:« حافظ براي همه ي
معصومان شعر سروده است.» آن آيت الهي که با ارواح مرتبط، بلکه محيط بر آنان بود و حتي چندين غزل حافظ را به طور مشخص بيان کرده است که درباره ي کدام يک از خاندان عصمت سروده شده است.(4)
او که با رمز و کنايه شعر مي سرود و از استعاره نيز استفاده مي کرد، درباره ي اهل بيت پيامبر مخصوصاً امام حسين نيز با رمز و اشاره، اندوه دل خود را نسبت به مصائبي که بر ايشان و اهل بيت او در کربلا وارد شده، ابراز نموده است که ما به قسمتي از آن اشاره مي کنيم:
جام مي و خون دل هريک به کسي دادند
در دايره ي قسمت اوضاع چنين باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلي اين بود
کاين شاهد بازاري و آن پرده نشين باشد
آن نيست که حافظ را رندي بشد از خاطر
کاين سابقه ي پيشين تا روز پسين باشد(5)
همچنين حافظ به ياد شام غريبان چنين سرود:
گفتم اي شام غريبان طره ي شبرنگ تو
در سحرگاهان حذر کن چون بنالد اين غريب(6)
و نيز سروده است:
نماز شام غريبان چون گريه آغازم
به مويه هاي غريبانه قصه پردازم
به ياد يار و ديار آنچنان بگريم زار
که از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب
مهيمنا به رفيقان خود رسان بازم
خداي را مددي اي رفيق راه
به کوي ميکده ديگر علم برافرازم(7)
و همچنين سروده است:
زان يار دلنوازم شکري است با شکايت
گر نکته دان عشقي خوش بشنو اين حکايت
در زلف چون کمندش اي دل مپيچ کانجا
سرها بريده بيني بي جرم و بي شکايت
هر چند بردي آبم روي از تو برنتابم
جور از حبيب خوش تر کز مدعي رعايت
رندان تشنه لب را آبي نمي دهد کس
گويا ولي شناسان، رفتند از اين ولايت
شيخ مصلح الدين سعدي شيرازي محبت خود را به اهل بيت و سيد الشهداء در اشعارش اينگونه ابراز کرده است:
فردا که هرکسي به شفيعي زنند دست
ماييم و دست و دامن معصوم مرتضي
پيغمبر آفتاب منير است در جهان
وينان ستارگان بزرگ اند و مقتدا
يا رب به نسل طاهر اولاد فاطمه
يا رب به خون شهيدان کربلا
يا رب به صدق سينه ي پيران راستگوي
يا رب به آب ديده ي مردان آشنا
دل هاي خسته را به کرم مرهمي فرست
اي نام اعظمت در گنجينه ي شفا(8)
اقبال لاهوري شاعر نامدار و فرهيخته، عشق و محبت خويش را در معناي حريت اسلامي و سر حادثه ي کربلا چنين ابراز کرده است:
بهر حق در خاک و خون غلطيده است
پس بناي لا اله گرديده است
نقش الا لله بر صحرا نوشت
سطر عنوان نجات ما نوشت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز
تازه از تکبير او ايمان هنوز
به پاست قلعه ي دين لا اله الا الله
به خون شاه شهيدان حسين ثارالله
ز حلق خسته ي تو اين صداست در عالم
که اي بريده گلو زنده پس تويي والله(9)
پروين اعتصامي، بزرگ بانوي شاعر ايراني درباره ي تراژدي عظيم کربلا اين اشعار را سروده است:
سموم فتنه کرد آهنگ تاراج
ز تنها سر ز سرها دور شد تاج
قباي سرخ گل دادند بر باد
ز مرغان چمن برخاست فرياد
ز نرگس دل ز نسرين سر شکستند
ز قمري پا ز بلبل پر شکستند
ز جانسوز اختري برخاست دودي
نه تاري ماند زان ديبا نه پودي
برفت از روي رونق بوستان را
چه دولت بي گلستان باغبان را
چو آتش دود کرد و شعله سر داد
بناگه طايري آواز در داد
که از غارتگران پست و سرمست
در اين خرمن مرا هم حاصلي هست
نشايد کآتش اينجا برفروزيد
مبادا خانماني را بسوزيد
بسوزد گر کسي اين آشيان را
چنان دانم که سوزاند جهان را
از آن ترسم که آتش برفروزد
ميان خيمه بيمارم بسوزد
از آن ترسم که آتش شعله گيرد
ميان خيمه بيمارم بميرد
بهره گيري از عنصر حماسه و تبيين حادثه ي کربلا با سخنوري و روشنگري از راه استفاده از واژه هاي حماسي، از جمله حرکتي است که زينب کبري- عقيله بني هاشم- در مسير پيام رساني داشته است.
سخنان حضرت زينب در بازار کوفه به قدري کوبنده بود که شنونده اي مي گفت: زينب اول فرمان سکوت داد، همه سکوت کردند، به طوري که حتي صداي زنگوله هاي شتران هم به گوش نمي رسيد؛ سپس خطبه آتشين را آنچنان عالي بيان کرد که حزيم اسدي مي گويد:« و لم ارَ و الله خفرة قط انطق منها کانها تفرغ من لسان اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب»(10)؛ يعني به خدا قسم، من زني را در نهايت عفت نديدم که بهتر از زينب سخن بگويد؛ آن گونه سخن گفت که گويا اين کلمات از زبان علي بن ابي طالب شنيده مي شود.
راوي ادامه مي دهد: بعد از سخنراني زينب، مردم کوفه را ديدم که بهت زده اشک مي ريختند و از شدت اندوه دست ها را بر دهان گرفته و انگشتان خود را مي گزيدند.
اين سخنراني زينب بود که شاعر مي گويد:
هر آيه در صحايف علوي به وصف
نازل بر انبيا شده در شأن زينب است
در خطبه اش که کوفه از آن شد سکوت محض
گويي که ممکنات به فرمان زينب است
ابن زياد، خائف و رسوا و مفتضح
در بارگاه خويش ز عنوان زينب است
هنگامي که اسرا را به مجلس ابن زياد مي بردند، ابن زياد خطاب به زينب گفت:« کيف رأيت صنع الله باخيک»: کار خدا با برادرت را چگونه ديدي؟
زينب به او پاسخي داد که در تاريخ ماندگار شده است. او گفت: « ما رأيت الا خيراً» يا « ما رأيت الا جميلاً»(11)؛ من جز زيبايي نمي بينم. برادرم و يارانش به راهي رفتند که خدا مي خواست. آنان به نعمت شهادت رسيدند؛ اما تو پسر زياد خود را براي جواب دادن به آنچه کرده اي، آماده کن که خدا بين تو و آنان حکم خواهد کرد.
خطاي خصم اين بود که با اسارت زنان و هجرت اجباري و ناخواسته شان آنان را در موقعيتي بسيار حساس قرار داد و آنان نيز ارزش اين موقعيت را دانستند و بلکه از لحظه لحظه آن نهايت استفاده را کردند و آن را ارزان از دست ندادند.
پينوشتها:
1.ديوان عطار؛ مصيبت نامه؛ ص 37.
2.کليات شمس تبريزي؛ ج 1، ص 73 ، غزل 172.
3. همان، ج 2، ص 556، غزل 1342.
4. لاله اي از ملکوت؛ ص 206-207.
5. شرح حافظ هروي؛ ج 1، ص 689، غزل 160.
توضيح اينکه: جام و مي را نماد لذت و خوشي گرفته اند و آن را سهم يکي کردند و خون دل، يعني رنج را سهم ديگري. در کار گلاب و گل حکم آفريدگار اين بود که گل، ميان کوچه و بازار سرگشته باشد و گلاب پرده نشين.
حال سؤال اين است : آيا مي شود گفت مراد حافظ بيان حال دو دسته از انسان هاست که يکي خود را به مي و شراب سرگرم کرده و يکي براي مکتب و امت، جام خون را سر مي کشد؟ و نسبت به اهل بيت ايشان تشبيه محسوس به معقول داشته که گل که بايد مستور باشد، آشکار است و گلاب که بايد آشکار باشد، مستور و در شيشه نهاده شده است و دست هر کسي به آن نمي رسد؛ يعني اهل بيت اباعبدالله که بايد مستور باشند، پرده ي حجاب آنها را دريدند و آنها را شهره ي بازار کردند و اين باعث نگراني حافظ گشته است.
6.شرح غزل هاي حافظ هروي؛ ج 1، ص 76، غزل 17.
توضيح اينکه: شام غريبان شب يازدهم محرم که حافظ به مناسبت شهادت شهداي کربلا و غربت اهل بيت امام حسين چنان سروده است.
7. همان؛ ج 4، ص 384، غزل 2446.
8. کليات سعدي؛ ص 784.
9. کليات اقبال لاهوري؛ ص 157.
10.بلاغات النساء؛ ابن طيفور؛ ص 23. احتجاج؛ ج 2، ص 29 و مثيرالاحزان؛ ص 66.
11. بحارالانوار؛ ج 45، ص 116. مثيرالاحزان؛ ص 71. لواعج الاشجان؛ ص 209. اللهوف؛ ص 94 و حياة الحسين قرشي؛ ج 2، ص 302.
منبع:نشريه کنگره امام حسين (ع) و مقاومت، جلد2.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}